سلام به بهترین دوستم خدا.
فکر کنم الان سرت خلوت باشه البته مطمئن نیستم چون هنوزم خیلیها هستن که با تو حرف میزنن.
خداجون الان داره بارون میاد.ممنون که این نعمتتو بر سر ما میریزی.خودت میدونی که من عاشق بارونم.زیر بارون بودم ولی چون سرما خوردم نتونستم زیاد زیرش وایسم چون مامانی عصبی میشه و من به خودم قول دادم که دیگه ناراحتش نکنم.خیلی دلم میخواد برم زیر بارون ولی نمیشه برا همین گفتم بیامو باز باهات حرف بزنم.یخورده دلم گرفته.
جوگیرم دیگه چه میشه کرد.دلم واسه بابام تنگ شده.خدایا کمک کن که همیشه سالمو سلامت باشه.میدونی که از هر چیزی برام با ارزش تره و بیشتر از خودم دوسش دارم.خدایا ازت میخوام همیشه مراقب کل خانوادم باشی.مخصوصا داداش گلم.خدایا من عزیزانمو به تو میسپارم چون هیچکی بهتر از تو نمیتونه مراقبشون باشه.
خدا جون مامانم داره صدام میکنه نمیدونه دارم با تو حرف میزنم و گر نه اصلا کاری به کارم نداشت.بهتره من دیگه برم تا عصبی نشده.
ممنونم که بازم به حرفام گوش دادی.وقتی باهات حرف میزنم احساس میکنم دیگه هیچ غمی ندارم و تو همه چیو درست میکنی.من عاشق این آرامشم.دوست دارم دوست من.
خدایا مراقب هممون باش.بابای
نظرات شما عزیزان: